پنجشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۹





جمعه دو هفته قبل
خیلی خوبه گاهی وقتا یه جایی باشی که اینترنت نیست، ماهواره نیست، mp3 player همرات نیست، گوشیت شارژ نداره، فقط یه تلویزیون با 6 تا کانال که برنامه هاش از شدت تنوع  توی حلقته،  با اینکه هیچ ربطی به چیزی که میخوام بنویسم نداره اما خدا وکیلی حیفم میاد نگم ساعت نزدیک 23:30
کانال یک: سریالِ رودخانه برفی( یادمه اول یا دوم راهنمایی بودم که برای بارِ اول این سریال پخش شد)
کانالِ2: فیلمِ شیاطینِ امروز دیروز(البته اسمش رو مطمئن نیستم) . اسمش گویایِ همه چیز هست
کانال3: راستش نفهمیدم چی بود.
کانال4: شبکه 4 رو نمیگیره
کانالِ 5: سریال با دوبله فارسی و زیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــر نویسِ فارسی. دچار گرگیجه شدید میشم
 کانالِ شش و هفت هم که اصلا به حساب نمیارمشون
تلویزیون رو خاموش می کنم
تنها کاری که مجبوری انجام بدی اینه که بری بخوابی، تازه  تویِ اتاقِ خودت هم نیستی ، تختتت نیست، بالشت نیست، بویِ اتاق هم غریبست احساس غربت می کنی.
  تازه علاوه بر همه موارد بالا با اینکه نزدیک یک نصفه شبه اما جایی که هستی کنار خیابونِ اصلیِ، گاهی صدای عبورِ یه ماشین یا موتور یا دزدگیر یه ماشین که افکارت رو بهم میریزه
همه موارد بالا رو نگفتم که بعدش بخوام غر بزنم اتفاقا برعکس توی این همه  شلوغی و بی تکنولوژی ایی! تو ارومی! چون هیچ دغدغه ایی نیست چون میدونی هیچ چیزی نیست که بخوای بری سراغش هیچیِ. هیچی. مثلِ بچه خوب مجبوری دراز بکشی و حتی موردِ جالب دیگه اینه که حتی فکر هم ازت فاصله میگیره و راحت خوابت میبره.
حتی در طیِ شب چند بار از صداهای مختلف از خواب میپری اما بازم بد نیست حسِ خوبیه چون میدونی بیرون از پنجره ها زندگی درجریانه. بعضی از ادما بیدارن و تو تنها نیستی.همیشه وقتی توی اتاقِ خودم نیمه های شب از خواب مبپرم از شدت سکوت احساسِ خفگی میکنم، احساس ترس، احساسِ اینکه تویِ یه قبرم(با اینکه تا حالا تجربه قبر خوابیدن رو نداشتم حداقل تویِ این زندگی)برای فرار از این حس همیشه یه چراغ باید روشن باشه .
با در نظر گرفتن کلِ این تجربه احساس میکنم گاهی در به ظاهر بدترین شرایط میتونی بهترین حالت روحی رو داشته باشی.
پ.ن1: این جایی که بودم رو خیلی دوست داشتم چون در گذشته اونجا زندگی کرده بودم و روزایِ خوبی داشتم
پ.ن2: حتی اون شب که تکنولوژی نبود باز توی ذهنم داشتم بهش فکر میکردم وهمه این پست رو اون شب تویِ ذهنم نوشتم.
پ.ن3: این یکی مخصوصِ بهنام عزیزه که گفته بود چرا پست قبلی پ.ن نداشت و مرسی از همه لطفی که به من داری بهنام جان.

الان:
بعد از نوشتن متن بالا همین طوری برای خودم خوشحال بودم که تکنولوژی چقدر مزخرفه. پیف پیف بو میده! یه جورایی کفرِ خدای تکنولوژی رو بالا اوردم و من رو دچار عذاب الهی کرد که هزار بار از سوختن تو اتیش جهنم بدتر بود. دو هفته تکنولوژی نداشتم .
داشتم دق میکردم. وبلاگ خونم اومد پایین! دچار خفقان نداشتن دانلود بودم یکی دوبار هم سُرم outlook بهم تزریق شد. تازه دچار مشکل سو هاضمه شدید شدم نه که عادت دارم عملیات هضم رو جلویِ مانیتور انجام بدم غذام هضم نمیشد.
ای خدای بزرگ تکنولوژی! ای الهه اینترنت! ای مادرِ نرم افزارهای گرافیکی! ای شاه بزرگ بازیهای باحال رایانه ایی! من رسما ظلب بخشایش دارم  یه جورایی التوبه! تازه فهمیدم که تا صفحه مانیتور جلوم نباشه زندگی بهم نمی چسبه.
پ.ن1: زندگی احساسی ادم هم دچار طوفان حوادث میشه بدون تکنولوژی!


پ.ن2: خوب چه کاریه من که گفتم ... کردم! بی خیال دیگه! v//p//n به سلامتی expire شد! blogspot به رحمت خدا پیوست کلا زدن همه چیزایی که آخرش blogspot داره رو ترکوندن ! اعصابم داغونه ها ! دلم میخواد لب تاب رو بفرستم تو پنجره! کلا باحاله میتونم بیان تو قسمت مدیریت وبلاگم بنویسم پست کنم اما بدون بالایی نمی تونم محتواش رو ببینم. مسخره ها!
)............................................................................... این مقطه ها مقادیر زیادی بد بیراه بود البته از نوع زنانش)


۱ نظر:

behnam گفت...

...... هاتو دوس داشتم... تو پست هاي بالا ديگه راحت تر شدي حسابي!!!
تكنولوژي!!!فناوري!!!
تو سال يه مرخصي 1و2 روزه ازشون خوبه... بيشتر نميشه!
مرسي از لطفت بهنازجون بابت پ ن 3
كاريكاتورتم خيلي باحال بوووود...
خيلي وقت بود نميتونستم بيام... ولي اومدم و لذت بردم باز