چهارشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۹

دعاهای یک نادم



اشفتگی این چند روزم یه علت دیگه هم داره! دارم چاق میشم اعصابم خورده! می ترسم یه روز بشم یه شکم که بهناز بهش وصله!!!!
احتمالا دو نفر دارن هر روز دعا میکنن من چاق بشم یکی مریم ط مدیـــــره حسودمون میخواد منم پاندا بشم میخواد که منم بشم نانی قلعه هزار اردک
 و نفر دوم ..... سابق که بهش گفتم من از ادمای چاق بدم میاد!!!! داره هر روز نفرینم میکنه(البته به درک به.... به..... )


به کوری چشم دشمنان از فردا رژیمم! اگه رژیم رو شکوندم میام همینجا میگم چیز خوردم میگم ط پاندا نیست
میگم ع کوه چربی متحرک نیست میگم ر خیلی خوش هیکله و دیگه به ن نمی خندم که همیشه میگه تو رژیمم
دیگه به هیچ کدم از اینا نمی خندم قول میدم
خدای غلط کردم کاری کن من دم به دقیقه گشنم نشه
خدایا کاری بکن وقتی شیرینی میبینم انگار زهر دیدم
خدایا کاری کن وقتی برنج میبینم انگار مارمولک دارم میبنم
خدایا ابروی من رو حفظ کن همه ی برو بچ رو مسخره کردیم، عمری دوست دخترای دوست پسرامون رو به علت چاق بودن پوزخند بارون فرمودیم
خدایا میدونم تو برای بدجنسان راه توبه باز گذاشتی چیز خوردم تکرار نمی کنم قول قول

پ.ن: اون اخریه قوقولی قوقو نیستا قـــــــــــــــــــــوله

هیچ نظری موجود نیست: