سه‌شنبه، دی ۰۱، ۱۳۹۴

 یه روزی، یه جایی وسط ناکجا آباد زندگیت روبروی آینه قدی وایمیسی
خودتو میبینی  با آرایش ماسیده مهمونی  که تموم شده، خودت رو میبنی با لباس های خونگی راحت 
توی چشمای زن تو آینه زل میزنی و میگی کجا وایستادم؟ این نقطه ایی بود که همه عمرم را طی کردم تا بهش برسم؟
اینجاست همون آرمان رویایی که سالها پی ش دویدم
همه عمر قرار بوده امروز و این ساعت دقیقا همین جا بایستم؟ یا شاید راه رو اشتباه اومدم که امروز اینجام؟ 
 
شاید راه رو اشتباه اومدم....
شاید 
شاید 
شاید