یکشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۹

ســــــــــــــــــــــــــــرما،شب

عاشقِ هوایِ ابری ام
عاشق اینم که صبح وقتی بیدار می شم خورشید تو آسمون نباشه
که همه جا تو سایه باشه
عاشق اینم که هوا سرد باشه
که یه اقیانوس بارون بباره
که یه صحرا برف بباره مثل روزای بچگی که هر سال کلی برف می اومد و ادم برفی درست می کردیم که تو برفا غلط می زدیم
چه گناهی مرتکب شدیم که خدا دیگه برامون بارون و برف نمی فرسته
چرا خدا باهامون قهر کرده
به خاطر ظلم کدوم ظالم همه ما رو تو اتیشِ جهنم می سوزونه؟!
بگذریم....
عاشقِ رخوت و سستی هوای سردم
دلم می خواد از سرما بلرزم برم زیر پتو مچاله بشم
دوست دارم، که سرما می خورم
دوست دارم که با وجود سرما خوردگی برم کافی شاپ مجموعه شکلات داغ بخورم که قطره های بارون بریزه رو شیشه ماشین
دوست دارم وقتی شیای عاشورا بعد 5،6 سال با بهترین دوستام می رم بیرون از سرما دندونام بهم بخوره، که یه عالمه لباس گرم بپوشم ولی بازم مثل بید مجنون تکون بخورم که هر چهار قدم وایسم که چایی بگیریم که تو اون سرما طعمِ دارچین چای نذری بره تو پوستِ تنم، که صدای دهل و طبل و سنج بدنم رو مور مور کنه.....................
دوست دارم که بعد این همه وقت که هیچ مراسم عذاداری که ندیدم توی سرمای ساعت یک شب نارمک با چند تا رفیق بفهمم چقدر دلم برای محرم تنگ شده بود، که چقد دلم برای زندگی تنگ شده بود،  که من عاشق زندگی تو شب و سرما هستم........
دلم می خواد تو روزای ابری بشینم رو تختم به دیوار روبرو نگاه کنم این که هیچ کاری نکنم که فقط و فقط از سرما لذت ببرم اونقدر لذت ببرم که یادم بره کلی کار دارم که فردا باید دو تا کار تحویل بدم که چفدر زندگی سخت و پیچیده س .....
که الان بزرگترین آرزوم اینه که امسال یه عالمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه برف بیاد که صدای برف رو زیر پام حس کنم که یاد بچگی هام بیفتم .
......................
.......................................
فرض محال: کاش اینجا همیشه پاییز و زمستون بود
فرض حسرتی: کاش من یه جایی زندگی می کردم که همیشه پاییز و زمستون بود!!!!!!
مشک فرض حسرتی: اگه من همچین جایی زندگی می کردم هیچ وقت به زندگیم نمی رسیدم چون احتمالا همیشه یه جا پِلاس بودم محو طبیعتِ مرده!!!!
نتیجه گیری: من تو زندگی قبلیم جغد بودم
نکته: من ادم مذهبی نیستم اگه چند سال محرم ندیدم برای اینه که همیشه دور شدم از این جریانات و یه جای دنج قایم شدم
نکته : من امسال هم آدم مذهبی نیستم فقط یه جور حس نوستالژی برام بوجود آورد که تصمیم دارم از این به بعد بهش با همین دید نگاه کنم.
درخواست: خدایا تورو خدا یه عالمه برف بفرست!!!!!!!!!!!!!!!!!

پ.ن: کلا تو نوشتنِ من هیچی به هیچی ربط نداره بهش می گن سبکِ گسسته ایسم که یه مقداری هم داخلش سبک بی ربطیسم وجود داره.............

۱ نظر:

ناشناس گفت...

بهت تبریک میگم دوستم،تبریک می گم بخاطر همه صداقت و سادگیت تو نوشتن. بهت تبریک می گم بخاطر تمام حس های کودکانه ای که به سادگی وصف کردی. قبل از اینکه پنجره نظرخواهی باز کنم یک عالمه حرف و نظر اومد تو ذهنم که بگم اما رییس بزرگ صدام کرد تا اومدم دوباره تمرکز کنم دیگه چیزی به ذهنم نرسید! فقط اینکه کاش ما آدمها به اندازه نوشته های شخصیمون ساده و بی تکلف بودیم، کاش همونطور که با ورق و کاغذمون صادقیم با دیگران یا حتی خودمون صادق بودیم...به امید چنین روزی