یکشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۹۰

اسمان مه گرفته چشمانت

هزار قصه نیمه تمام
هزار در نیمه باز
هزار راه نرفته و هزار حسرت مانده بر دل


خسته تکیه دادی به میز
بی تفاوت حرف میزنی
بی تفاوت گوش میدم
نصفه نیمه جواب میدم
بوی سیگار و عطر میدی
نگات مه گرفته س
خسته ایی
بی تفاوت میگذرم
خسته ام
بی تفاوت میگذری
.........
تماس نمیگیری
تماس نمیگیرم
....
کاش میتونستم نگاه مه گرفته چشمات رو از ذهنم پاک کنم



هیچ نظری موجود نیست: