جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۹۰

کاملا شخصی

عصری کفش پاشنه بلندا رو پوشیدم! تق تق کنان از این سر خیام رفتم اون سر خیام. خلوت خلوت بود ملت رفتن مسافرت ماشین رد نمیشد بعد من هی صدای پاشنه های کفشم رو میشنیدم صداش میپیچید تو گوشم هی خوشم میومد بهم ارامش میداد باعث میشد فکر نکم اون لحظه دلم گفت کاش گوشواره بلنداتم انداخته بودم که هی سرتو تکون میدادی تکون بخوره انرژی مثبت بهت بده و هی با خودت حال کنی دیگه بقیه رو هم به ت... ت نگیری.

از این سر خیام رفتم اون سر خیام سیگار گرفتم بعد همین طور که تق تق میکردن کفشام، رفتم یونیک هیشکی نبود نشستم تک و تنها فیلتر پلاس کشیدم چون دیگه  کفشام صدا نمیکرد دلم دوباره گریه خواست بعد  هی غمم زیادتر شد قلبم فرت فرت میزد لرزون لرزون رفتم حساب کردم اشکان میگه با دوست پسرت بهم زدی میخندم میگه میبینی همه مردا یه جورن! میخواستم بگم همه مردا به ت....م ولی ادم باید مودب باشه بعد درباره چیزی که نداره حرف نزنه.من نه مرد داشتم نه ت... فقط درد داشتم پس  چیزی نگفتم فقط لبخند زدم. دلم نمیخواست لبخند بزنم دلم گریه میخواست دلم میخواست وقتی اومدم بیرون برم پیش یه دوست سرمو بزارم رو شونه هاش گریه کنم دردام بریزه بیرون 
اومدم بیرون اما هیچ دوستی انتظارمو نمیکشید هیچ کس نبود هنوز خیام خلوت بود تاریک بود تنها کسی که بهم جواب داد حمید بود مثل همیشه مثل همیشه که تو سختی های من به شیوه خودش هست حتی از اون سر دنیا. بهم زنگ زد ولی شونه هاش نداد گریه کنم سرم داد زد دعوام کرد بد بیراه گفت.
....................... به دلایل شخصی پاک شد




هیچ نظری موجود نیست: