سه‌شنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۰

خودم


هر روز را با "خودم" سر میکنم
از صبح تا غروب با "خودم" هستم
با "خودم" به کافی شاپ میروم
با "خودم" خرید میکنم
و با "خودم" حرف می زنیم و می خندیم
گاهی دیگران می آیند و "خودم" را از من میگیرند
و خودشان را جای "خودم" جا می زنند
ولی همیشه موقتی اند
میروند
و من باز تنــــها میشوم
سکوت می کنم و به دیوار روبرو خیره میشوم
گاهی هم می شکنم و اشک میریزم
اما
باز هم "خودم" مرا پیدا میکند
دستهایم را می گیرد
بلندم می کند و خاک لباسم را می تکاند
به رویم لبخندی می زند و برایم سیگاری روشن می کند
و من ارزش دوستیهای عمیق را می فهمم
میدانم که در زندگی هیچ کس نمی تواند جای "خودم" را بگیرد
هیچ کس تکیه گاه محکمتری از او نیست
خوب میدانم شایسته عشقی ابدی است
.....
اما چه کنم که نافم را با خیانت به "خودم" بریده اند

هیچ نظری موجود نیست: