سه‌شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۹۱

جمعه، دی ۲۲، ۱۳۹۱

وقتی مامان کلاس زبان میرود



1-   ساعت 12 شب سرشو از لای در اورده تو میگه بیداری؟ من یه نگا به لامپ روشن و لبتاپ جلوم میکنم تا میام بگم پ نه پ! مهلت نمیده میگه : برای فردا ساعت 9 صبح یه انشا میخوام درباره شهروند خوب برام مینویسی! بدون اینکه منتظر جواب بشه میره! خودش میدونه رو حرفش نه نمیاد. بعد انگاری یه چی یادش رفته باشه برمیگرده با همون حالت قبلی : خوب بچه بودی من برات انشا مینوشتم حالا نوبته توئه جبران کنی!


2-  من: مامان بیا این سریالِ که دوس داری شروع شده

مامان: دارم درسایی که فردا استادمون میخواد بده رو جلو جلو میخونم سر کلاس کم نیارم.


3- شب داخلی- اتاق نشیمن

من رو کاناپه ولو شدم خواهره و برادره فردا امتحان دارن ولی با اعتماد به نفس دارن تخته شرطی میزنن . مامان با ارامش سرش رو بالا میاره معلوم هست شما با اینترنت چیکار کردین؟ نمیتونم با گوگل ترنسلیت گوشیم کار کنم درسام موندن!!!!!!



4-  استاد زبانشون سر کلاس تهدید کرده اجازه ندارن فارسی صحبت کنن نوبت به مامان ما میرسه در حین صحبت کردن هول میکنه در جواب سوال استاد به جایno میگه یُخ!!! یعنی یه همچی مادر با استعدادی داریم ما!


5-  از امتحان اومده خونه داره خودشو برا بابا لوس میکنه. بعد بابا میپرسه: حالا امتحان چطور بود؟

مامان با لبخندی وسیع: خیلی خوب بود عالی بود فک کنم 99 یا 100 میشم

بابا رو به ما: آرزو به دل موندم یکیتون بعد امتحان بیاد خونه در جواب این سوال قیافشو کج و کوله نکنه یه ذره یاد بگیرید.... اشک شوق تو چشام جمع بود از داشتن همچین مادری ...


6- اولین جلسه ترم جدید اومده دو سه تا درس رو پشت هم داره میخونه کلی لغت معنی کرده مترادف دراورده . اصن یه وضعی میگم چی شده همه چی خوبه؟

میگه نه یه خانوم هم سن و سال خودم اومده سرکلاس خیلی زبانش خوبه باید باهاش رقابت کنم باید خیلی درس بخونم.



نتیجه اخلاقی اینکه:


* این مامان ما حیف شد

*هنوز تو شوکم پس ما به کی رفتیم؟

*یعنی اگه نسل قبل ما این بودن بعد الان ما اینیم نسل بعد ما دقیقا کالیبرش چنده؟

*یه سوال دیگه هم ذهنمو مشغول کرده هر شب قبل خواب نیم ساعت بهش فکر میکنم : واقعا اگه مامان من همکلاسی امثال دکتر حسابی ها بود الان دقیقا علم چقدر پیشرفت کرده بود و مامان من الان چه کمک هایی که به نسل بشر نکرده بود وااااالااااا